درباره کتاب
جایی آن سوی لبه دنیا کتابخانه ای هست با تعداد بی شماری کتاب که هر کدام قصه یک زندگی را روایت می کنند یکی قصه زندگی ات به همین شکل کنونی اش است دیگری قصه زندگی است با این فرض که که زمانی در جایی انتخاب متفاوتی کرده باشی همه مان همیشه در این فکریم که شاید زندگی مان میتوانست متفاوت باشداما اگر شانی این رو داشته باشی که به این کتابخانه بروی و خودت تمام زندگی های دیگرت رو ببینی چه؟امکان دارد هر کدام از این زندگی ها بهتر از زندگی کنونی ات باشند؟در رمان جدید و مسحور کننده مت هیگ به نام کتابخانه نیمه شب دقیقاهمین پرسش برای نورا سید پیش می آیدنورا این انتخاب را دارد که زندگی اش را با زندگی جدیدی عوض کندمسیر شغلی جدیدی پیش بگیردروابط شکست خورده سابقش را ترمیم بخشدو طبق رویای کودکی اش یخچال شناس بشوداما همچنین بایدحین سفر در دل کتابخانه نیمه شب به درون خودش نگاهی بیندازدوآنچه واقعا به زندگی معنا وارزش می بخشد پیدا کند.
فهرست
مکالمه ای درباره باران
نوزده سال بعد
مرد پشت در
تئوری ریسمان
زندگی یعنی سختی کشیدن
درها
شیوه سیاه چاله بودن
پادماده
کتابدار
کتابخانه نیمه شب
طبقات متحرک
کتاب حسرت ها
وزن زیاد حسرت
تمام زندگی ها هم اکنون آغاز میشوند
سه نعل اسب
یادداشت یکی مانده به آخری که نورا پیش از گیر افتادن میان مرگ و زندگی نوشته بود
صفحه شطرنج
تنها راه یاد گرفتن زندگی کردن .است
آتش
تنگ ماهی
یادداشت یکی مانده به آخری که نورا پیش از گیر افتادن میان مرگ و زندگی نوشته بود
زندگی موفق
چای نعناع
درخت زندگی ما
خطای سیستم
سوالبارد
هوگو لفور
چرخیدن به دور خود
لحظه ای بحرانی در وسط ناکجا آباد
ناامیدی از اینکه وقتی واقعاً به کتابخانه احتیاج داری پیدایش نمیکنی .
جزیره
خاک یخ زده
یک شب در لونگ یربین
انتظارات
مرگ و زندگی و تابع موج کوانتومی
اگر اتفاقی برایم بیفتد دوست دارم خودم آنجا باشم
خدا و دیگر کتابداران
شهرت
راه شیری
وحشی و آزاد
رایان بیلی
یک سینی نقره ای پر از کیک عسلی
پادکست افشاگر
زوزه
عشق و رنج
هم مسافتی
رویای شخصی دیگر
یک زندگی آرام
وقتی این دنیا سگ ،دارد چرا باید دنیای دیگری خواست؟
شام با دیلن
میخانه آخر جاده
تاکستان بوئنا ویستا
زندگیهای متعدد نورا سید
گم شده در کتابخانه
مرواریدی در دل صدف
بازی
زندگی ایدئال
جست و جویی روحانی به دنبال ارتباطی عمیق تر با جهان
همر سمیت
سه چرخه
جایی جز اینجا
برخوردی با پلیس
نگاهی نو به همه چیز
گلها آب دارند
جایی برای ماندگار شدن وجود ندارد
حق نداری ناامید ،شوی نوراسید
بیدار شدن
ورای نومیدی
چیزی که یاد گرفتم به قلم آنکه کسی نیست اما همه کس بوده است
زندگی کردن در برابر درک کردن
آتشفشان
آن طور که پایان می یابد