امروزه مفهوم توسعه با شمول معنایی و مضمونی خود ابعاد گوناگون و گستردهیی یافته است که بهویژه اقتصاد، اجتماع، سیاست، و فرهنگ را دربر میگیرد. بهدلیل درهمتنیدگی مسائل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جوامع کنونی، و تأثیرات متقابل آنها بر یکدیگر، رجحان توسعه در یک زمینه بر زمینهٔ دیگر به نظر امری مشکل و در عین حال غیرضرور و نادرست میآید. به همین دلیل، بسیاری از نظریهپردازان علوم اجتماعی و اقتصادی بر این عقیدهاند که توسعهٔ اقتصادی با توسعه در دیگر زمینهها نهتنها بیارتباط نیست، بلکه پیوندی تنگاتنگ دارد.
کتاب حاضر بهمسئلهای اساسی اشاره میکند: چرا شمارِ اندکی از کشورهای جهان بهسطح بالایی از رفاه دست یافتهاند و فقط تعداد انگشتشماری از اقتصادهای روبهتوسعه بهاین سطح رسیدهاند، در حالیکه اکثریتِ این کشورها هنوز در فقر و رکود بهسر میبرند؟