کمتر رمانخوان و دوستدار ادبیاتی را میتوان یافت که “صد سال تنهایی” مارکز را نخوانده یا درباره آن نشنیده باشد. این رمان از شورانگیزترین و سرزندهترین رمانهایی است که تا حال نوشته شده و به طرزی شگفتانگیز و جادویی جاودان مانده است. این رمان را سرآغاز سبکی در داستاننویسی به نام رئالیسم جادویی خوانده اند. وقایع این رمان عجیب و حیرتانگیز و در عین حال منطبق با منطق داستانی و باورهای انسانی درون رمان است.
“صد سال تنهایی” به شرح زندگی شش نسل از خانواده آرکادیو بوئندیا پرداخته که نسل اول آنها در دهکدهای به نام ماکوندو ساکن میشوند. فضاسازی و شخصیتپردازی گابریل گارسیا مارکز در این کتاب به غایت استادانه و بینظیر بوده است. صحنهها و روابط آدمها به قدری نزدیک و زنده به نظر میرسد که گویی همه چیز به صورت واقعی رخ داده و نویسنده تنها گزارش وقایع را ارائه میدهد. چیرهدستی مارکز در خلق فضاها و مناسبات آدمها سبب شده است تا نامهای درون رمان و همچنین نام روستا و مکانهایی که در طول اثر ذکر شده، جاودان شود و در زمره معماهای تاریخ کشور کلمبیا لقب بگیرد. خیلی ها تصور می کنند جاها و آدمهایی که مارکز آنها را به تصویر کشیده، واقعی هستند و می توانند روی زمین آنها را مشخص کنند.
آقای مارکز و این رمان شهرت جهانی دارند. “صد سال تنهایی” وقتی به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شد و از سوی همگان مورد ستایش قرار گرفت، در سال 1982 برای نویسنده اش جایزه نوبل ادبیات را به ارمغان آورد.
رمان سحرانگیز این نویسنده با خلق لحظههای جادویی، تخیلی و توام با روایت تاریخی، تصویری از انسان معاصر امریکای لاتین به دست داده است.