پيشسخن
كتابي كه در پيش رو داريد حاصل چندين سال انديشه دربارة موضوع تفكر، مديريت و توسعه است. تفكراتي گسسته كه بهتدریج قوام يافت و سرانجام به شكلي درآمد كه بتوان آنها را به صورت یادداشتهایی پراکنده نوشت، سپس گردآوري و منتشر ساخت. كتاب در سه بخش تدوين شده است:
بخش اول مربوط به موضوع تفكر، مديريت و ساختار آن در شركتها و نيز در توسعه كشور است.
بخش دوم به چگونگي تفكر و اين موضوع ميپردازد كه مانند بسياري چيزهاي ديگر چگونگي تفكر بايد در مدارس و دانشگاهها به جوانان آموزش داده شود. در اين بخش نويسنده از كارها و پژوهشهاي ارزشمندي كه در كشورهاي ديگر صورت گرفتهاند استفاده كرده است؛ از جمله پژوهشها و نوشتههاي ادوارد دبونو، ريچارد پاُل و ليندا الدِر مطالب اين بخش بهویژه براي افرادي كه قصد دارند از فكر و انديشة خويش در زندگي شخصي و كاري خود به صورتی جدی استفاده كنند و نيز شركتهايي كه ميخواهند مديريت خود را در مقياس جهاني متحول گردانند ميتواند مفيد بوده، مورد استفاده قرار گيرد.
در بخش سوم كتاب -كه به صورت یک پیوست عرضه شده است- در یک بررسي تاريخي عواملي كه در تحول جوامع نقشي مهم ایفا کرده اند مورد توجه قرار گرفته اند. اين بخش از آن جهت عرضه شده است كه ذهن خواننده را در مروری تاريخي به عوامل متعددي كه در توسعة تمدن غرب نقش داشته اند متوجه سازد و بر تنوع اين عوامل تأكيد كند؛ بهویژه بر اين نكته كه پيشرفت و تمدن حاصل كنار هم قرار گرفتن قطعات زيادي از «جورچین» توسعه است كه تنها، چنانچه به سبب عوامل تاريخي ملي و بينالمللي و نيز سياستهاي واقعگرایانه و درست كلان و خُرد داخلي هر كشور بهدرستی در كنار هم قرار گيرند، ميتواند شكل گیرد، رشد یابد و بالنده شود. در پایان لازم ميدانم از همكاران عزیزم در مهندسين مشاور گنو، بهویژه خانمها ثريا خطيبي و محبوبه فيروز، به سبب تايپ نوشتهها تشكر نمايم.
مهندسين مشاور گنو
بهرام خاکپور
پيشگفتار
انديشه و فکر از شاخصههايي است كه انسانها را از ساير موجودات جدا ميكند. انسانها از همان ابتدا كه به صورت گروهي به زندگي جمعي مشغول بودند از فكر خود براي حل مشكلاتي كه در زندگي با آنها روبهرو ميشدند استفاده ميكردند. فكر هم به صورت فردي صورت میگرفت و امروزه نيز میگیرد و هم به صورت جمعي. در تفكر جمعي، اغلب انسانها مشكلات پیش رو را در تبادل نظر با هم مورد بررسي قرار ميدهند و سپس به راهحلهايي ميرسند و آنها را به اجرا ميگذارند. موضوعي كه در مورد تفكر بااهميت ميباشد آن است كه تفكر بر بستر روابط اقتصادي- اجتماعي جوامع صورت ميگيرد. به عبارت ديگر، در دورانهاي بسيار دور كه انسان تازه زندگي جمعي را آغاز كرده بود و از طريق شكار و جمع کردن ميوهها زندگي ميگذراند، به سبب اين روابط اقتصادي- اجتماعی ساده، ساختار و چگونگي تفكر در اين جوامع با دورانهاي بعد و يا امروز به كلي فرق داشت. بدين معني كه تفكر در آن دوران ابتدايي بود و سالها طول ميكشيد تا يک ايده و يا نوآوري تحقق يابد و استفاده از آن در ميان گروهها و اجتماعات انساني گسترش پيدا كند. اين موضوع بهویژه از آن جهت مهم است كه با توجه به پژوهشهای صورتگرفته، دستكم در چند هزار سال گذشته، هوش انسانها افزايشي چشمگیر نكرده است. بدين ترتيب به نظر ميرسد كه روابط اقتصادي- اجتماعي جوامع بشري شكل و چگونگي تفكر و ساختار آن را در جوامع مشخص ميكند. البته، مانند مرغ و تخممرغ، شايد نتوان با قطعيت يكي را به لحاظ منطقي يا تاريخي جلوتر از ديگري دانست؛ زيرا نظم پنهان جوامع عوامل زيادي را در بر ميگيرد و جداسازيهايي كه اغلب ما انسانها در كارها و پژوهشهای خود در مورد مسائل طبيعي و اجتماعی انجام ميدهيم بيشتر صوري و انتزاعي است تا واقعي.
تفكر در همة فعاليتهاي بشري مانند تار و پودي تنيده شده است؛ ولي نكته جالب آنكه تا همين اواخر مردم و حتي دانشمندان توجهي ويژه به تفكر نميكردند. اغلب فرض و يا نظر عمومي بر آن بود كه تفكر خود به دنبال فعاليتهاي بشري- و البته همراه آن- مانند رودخانهاي در جريان است و نيازي نيست که براي آن كاري خاص صورت گيرد. تازه در چند دهة اخير است كه اين طرز نگرش به مسئله تغيير كرده است. انسان، زماني كه از منظري بالا به خود و جوامع انساني توجه ميكند، خيلي زود درمييابد كه تفكر نقشي بسيار برجسته در جوامع انساني و نيز زندگي فردي دارد. بدين ترتيب طبعاً اين پرسش پيش ميآيد كه در اين صورت چرا ما در پژوهشی خاص به خود موضوع تفكر نپردازيم؟ آيا وقت آن نرسيده است كه، به منظور تسريع و مؤثر عمل كردن تفكر، به آن به عنوان یک موضوع مستقل توجه کنیم؟ يعني براي تفكر بهتر و مؤثرتر انديشه كنيم؟ شايد بتوان اين پرسش و راهحلهايي را كه پيرو آن ميآيد نقطة عطفي در تاريخ انديشه و زندگي بشر تا به امروز دانست. بدين معني كه، تا قبل از آن، به تفكر مانند چيزي كه خود در جريان است و ميآيد، مانند خوردن و خوابيدن و... نگاه ميشد، ولي امروز در مورد خود تفكر ميخواهيم آگاهانه انديشه كنيم و راهها و چگونگي بهتر و مؤثرتر عمل كردن آن را مورد توجه و بررسی قرار دهيم. بدين ترتيب شايد بتوان از اين منظر دوران کنوني را دوران تفکر خودانديش و خودنگر خواند. به منظور بررسي اين موضوع به اين نكته توجه ميكنيم كه تفكر در همة فعاليتهاي بشري عمق و نقشي يكسان ندارد. در واقع، انسانها در اغلب فعاليتهاي خود از تفكر به مقداري بسيار كم و به صورت فعاليتهاي شهودي و يا شرطيشده استفاده ميکنند. بدين معني كه، نخستين بار كه فردي به موضوعي برميخورد و در مورد آن موضوع قدري به تفكر ميپردازد و راهحلي در پيش ميگيرد، در صورتي كه آن راهحل در همان ابتداي كار با موفقيت روبهرو شود و يا در فعاليتهاي بعدي با اصلاحاتي به صورت موفقيتآميز به اجرا درآيد، فرد مورد نظر بارها و بارها براي حل آن مسئله و يا مسائل مشابه از همان راهحل، كه حال شرطي شده است، استفاده ميكند. البته در اين رهگذر از تفكر به مقدار بسيار كم كمك گرفته ميشود. به عبارت ديگر، تفكر عمل ميكند و راه خود را باز ميكند تا در آينده و در موارد مشابه ديگر عمل نكند. ولي، در فعاليتهايي كه براي انسانها تازه محسوب ميشوند، تفكر حضوري عميقتر و روشنتر دارد. در اين فعاليتها كه تفكر ميخواهد راه را باز كند، اغلب مبتني بر برخي مفاهيم اوليه، كه شايد از گذشته در ذهن انسان جاي گزيده اند و يا همراه با تفكر جديد به صورتي آگاهانه و يا ناآگاهانه زاده ميشوند، صورت ميگيرد. به عبارت ديگر انسانها تفكر خود را بر مبناي برخي مفاهيم اوليه و مفاهيم ديگر مبتني بر آنها و نيز مدلهاي ابتدايي بنا ميكنند. اين گونه نيست كه تفكر ابتدا به ساكن شروع به كار كند. تجزيه و تحليل تفكر و نيز نوشتهها و گفتههاي ديگران بدون توجه به اين پسزمينه و مفاهيم و مدلهاي اوليه غير ممكن است. تنها با كندوكاو ذهن است كه مفاهيم فوق بروز می کنند. تجربه و نيز برخي تحقیقات (پرکينز) نشان داده است كه اغلب اختلاف نظر ميان انسانها، نه مبتني بر چگونگي پردازش يك موضوع و مسائل منطقي مربوط به آن بلكه، مبتني بر همين مفاهيم ، مدل ها و ادراك های اوليه است.
با وجود این، براي آنكه انسانها در جوامع خود زندگي كنند و با هم تعاملات فكري و عملي داشته باشند، از آنجا که ذهن منطقي عمل نمیکند، الزامي وجود ندارد كه همه روي اين مفاهيم اوليه وحدت نظر داشته باشند؛ درست برعكس، پيشرفت جوامع بشري به واسطة تنوع افكار و عقايد صورت گرفته است. در هر صورت، زماني كه انسانها خود به تفکر جدي (سامانمند، عميق و... ) میپردازند و يا در مورد موضوعي با ديگران به بحث و گفتوگو مینشینند همواره مناسب و بجاست كه به مفاهيم اولية تفكرات خويش رجوع كنند و سعي كنند که با مشخص كردن آن مفاهيم بر موارد اختلاف نظر پرتویی از روشنی افكنند. اين روش برخورد آگاهانه به تفکر، گفتوگو، بحث يا مذاكره به پيشرفت بحث و جلوگيري از در هم تنيده شدن و به بنبست كشيده شدن آن كمك ميكند.
تفكر، بحث، تبادلنظر و مذاكره ميتواند در موارد مختلف فعاليتهاي انسانها صورت گيرد. براي مثال ممكن است تفكر مربوط به موضوع فلسفه، دين، مسائل روزمره و عملي زندگي و يا علم و فنشناسی باشد. روشن است كه مفاهيم اوليه و روش كار در هر يك از موضوعهاي فوق با موضوعهاي ديگر فرق دارد. در این بحث تکية ما بيشتر بر موضوع تفكر در حوزة علم و فنشناسی است.
مفاهيم و مدل های اوليه در حوزة علم و فنشناسی باید مفاهيمي باشند كه بتوان بر اساس آنها آزمايشهاي كنترلشده انجام داد؛ آزمايشهايي كه در آنها کمیتهایي اندازهگيري و فرایندهايي رديابي میشوند تا سرانجام بتوان مدلي حدوداً و نسبتاً حقيقي از واقعيت علمي و فنشناسانة مربوط به موضوع مورد بحث عرضه کرد.
ما در حوزة علم و فنشناسی مجاز نيستيم از هر گونه مفهوم یا مدل اوليه شروع كنيم و انتظار داشته باشيم که به نتيجة درست هم برسيم. از اين رو تأكيد بر اينكه در بحثهاي مربوط به توسعة كشور كه علم و فنشناسی را به طور جدی در بر ميگيرند. توجه به مفاهيم اوليه و اين موضوع كه اين مفاهيم براي فرد يا افرادي كه به آن بحث اشتغال دارند روشن و مشخص باشند بسیار مهم است. همچنین مهم است که اختلاف نظرها آن طور نباشد كه حوزة علم و فنشناسی را با ديگر حوزههاي فعاليت فكري بشر در هم آميزد.
در گذشته اصولاً توجهي از منظر علم امروز به جوامع انساني نميشد. مدلهايي نيز كه عرضه ميشد محدود و در بسياري از موارد همراه با پيشداوريها بود. به همراه شكلگيري علم نوین، براي اولين بار بر اين واقعيت صحه گذاشته شد که:
جهان قانونمند است؛
انسان قادر است اين قانونمندي را بشناسند و از آن براي رسيدن به اهداف خود استفاده كند.
بدين ترتيب تحولي عظيم در عرصة فكر و انديشة آدمي به وجود آمد؛ زيرا، به دنبال آن، انسان روش علمي يعني آن روشي را كه با تكيه به آن به مسائل علمي ميپرداخت مشخص كرد. مطابق اين روش، شناخت علمي بشر از پديدههاي طبيعت بر اساس دو اصل نظريهپردازي و آزمايش حاصل شده و پيشرفت ميكند.
سپس در قرنهای هيجدهم ، نوزدهم و بیستم دانشمنداني مانند آدام اسميت، ريكاردو، و سپس ماركس، وبر و... به تبيين يا مدلسازيهايي از پديدههاي اجتماعي پرداختند. آدام اسميت پرده از ثروت ملل برداشت و مشخص كرد كه منشأ ثروت كدام است، ريكاردو نيز كار او را ادامه داد و بر نقش كار انساني به عنوان عامل ثروت تأكيد کرد. ماركس نيروي محرك در جوامع انساني را تلاش براي ارتقا و رشد ابزارهاي توليد و نيروهاي مولد دانست. او معتقد بود كه اين تلاش در بستر جامعهاي با ساختار اقتصادي- اجتماعي خاص صورت گرفته، آن ساختار را شکل میدهد. در بحث این كتاب بر نظم پنهان و قانونمندي جوامع انساني تأكيد میشود: اينكه پديدههايي مانند اقتصاد، نظم بازار و غيره پديدههايي اجتماعي هستند كه نظم پنهان خود را دارند و ما انسانها سعي ميكنيم با نظريهپردازي بر اين نظم پنهان، البته به صورتي نسبي، روشني افكنيم و برخي قوانين ساختة ذهن بشر را عرضه کنیم كه تا حدودي بیانکنندة اين نظم پنهان اند. ولي ويژگي این کتاب آن است كه به فعاليتهاي انساني از منظر مديريت و ساختار فكر در جامعه مينگرد. در واقع در كتاب ميخواهیم موارد زير را نشان دهیم:
اين درست است كه جوامع بشري حول چگونگي توليد و توزيع محصولات توليد شده شكل مييابند و ساختار اقتصادي- اجتماعي خاصي را به وجود ميآورند.
اين نيز درست است كه اين ساختار اقتصادي- اجتماعي است كه اساساً روابط اقتصادي اجتماعی ميان اقشار و طبقات اجتماعي و چگونگي توزيع محصولات توليد شده و نيز جنبههایی از روابط فرهنگي آن جامعه را تعيين ميكند و شكل ميدهد.
با وجود این، در هر جامعه تحول در نيروهاي مولد و ابزار توليد(تکنولوژی) نيازمند نوعي مديريت و ساختار فكر در آن جامعه است كه تا همين چند دهة قبل به آن آگاهانه توجه نميشد. در گذشته اين عامل از آنجا كه كاملاً خودبهخودي به حال خود رها شده بود، طبعاً نقش طبيعي خود را در جامعه ايفا ميكرد، بدون آنكه عنصر ذهن آگاه از چشم اندازي بالا به آن نگاه كند و براي تسريع و تعمیق اثرگذاري آن راهحلهايي ارايه دهد.
ولي در چند دهة گذشته تحولي در اين زمينه در جهان روي داده است؛ بدين معني كه خود موضوع فكر به موضوع بررسي علمی بدل شده است. به عبارت ديگر، بررسي و پژوهش روي فكر و جنبههاي مختلف آن به عنوان یک موضوع آغاز شده است.
البته در اين ميان بيشتر كارهايي كه دانشمندان اكثراً غربي در اين زمينه عرضه کردهاند دربارة چگونگي تفكر بوده است. براي مثال، اينكه استانداردهاي فكر چيست؟ اصول به کار گرفتهشده در این مورد چه بايد باشد؟ چگونه ميتوان به صورتي خلاق فكر و انديشه كرد؟ و... .
در این کتاب و در بخش دوم به موضوع «چگونگي تفكر و انديشيدن» تنها به عنوان جنبهای از موضوع مديريت و ساختار فکر (البته جنبهای بسيار مهم) پرداخته میشود. همچنين نشان داده ميشود كه، زماني كه ما در موضوع فكر انديشه و تعمق ميكنيم، درمييابيم كه نه تنها بايد به چگونگي درست فكر كردن، خلاقيت در فكر و غیره - که برخي در غرب به آن تفكر انتقادي ميگويند بپردازيم بلكه، بايد از منظر ساختار و مديريت فكر هم به مؤسسهها، شرکت ها و کارخانه ها و خلاصه به جامعة خود نظر كنيم و نقش آن را در رشد اقتصادي و توسعة كشور مورد بررسي قرار دهيم. به عبارت ديگر، اينكه چگونه ميتوان با مديريت فكر ساختاري مناسب براي تفكر در شركت ايجاد كرد و به دنبال آن كاملاً آگاهانه فكر را در تمامي جنبههاي كار شركت دخالت داد. در واقع، به كار شركت و نقش تفكر در آن از منظري بالا یعنی از منظر «تفكر در مورد چگونگي تفكر» توجه كرد.
با مروري كوتاه در تاريخ جوامع بشري درمييابيم كه هر چند ساختارهاي اقتصادي- اجتماعي جوامع است كه مناسبات ميان افراد، اقشار و طبقات اجتماعي و نيز ميزان و نوع توليد و... آن كشور را مشخص ميكند، ولي ميتوان جوامعی بسیار را نشان داد كه براي هزاران سال شيوة توليد و ساختار مربوط به آن در آن كشور يا ميان آن قوم تغيير نكرده است. اين موضوع بلافاصله ما را در برابر اين پرسش قرار ميدهد كه چرا اين گونه بوده است؛ چرا در اين كشورها يا ميان اين ملتها، هر چند برخي از آنها سابقة تاريخي و تمدني درخشان دارند، امروزه تحركي مؤثر در جهت ترقي و توسعه ديده نميشود و يا اگر چيزي ديده ميشود بسيار آهسته و ابتدايي است؟ چرا جوامع يونان، مصر، منطقة ميانرودان (بینالنهرین) و...، كه زماني تمدنهاي بزرگ بشري را تشكيل ميدادهاند، امروزه به مقام كشورهاي ردة چندم دنيا در زمينة سطح توليد و معيشت مردم خود تنزل کردهاند؟
مسلماً اين گونه نيست كه ساختارهاي اقتصادي- اجتماعي جريان تحول و تكامل خويش را به صورتي طبيعي، خودکار و به گونهای بهينه ميپيمايند. در واقع موضوع اين است كه اگر ما آگاهانه به نقش:
تفكر در سطح فرد،
تفكر در سطح بنگاه های اقتصادي، نهادها و مؤسسةهاي توليدي و خدماتي
تفكر در سطح كشور، ساختارهاي توليد اقتصادي و فنشناسی، توليد علم و غيره توجه كنيم، درهايي نو به روي ما گشوده ميشود. از جمله اينكه چگونه ميتوان، با بهکارگیری مديريت فكر در اين سه سطح، ساختار مناسب فكر و عملكرد مؤثر و سريع آن را كشف كرد و با بهکارگیری آن در هر سه سطح به پيشرفتهايي شگرف نائل آمد.
به عبارت دیگر، ما علاوه بر روند ناآگاهانة تحول جوامع مبتني بر نظم پنهان و ساختارهاي اقتصادي- اجتماعي آنها، عامل ديگري هم داريم به نام ذهن فردي و جمعي. اين عامل، تا زماني كه نسبت به نظم پنهان لايههاي زيرين جامعه و نقش خود در تحولات آنها آگاه نباشد، طبعاً به صورتي طبيعي و شرطي در جامعه عمل ميكند (مانند آنچه تاكنون كرده است). ولي، زماني كه به اين نقش در تحولات جامعه و بهویژه توسعه و تکامل فنشناسی (اختراعات و ابداعات جديد و تحولات سريع در دانش و علم) پي میبرد و در واقع از منظري بالا به خود نگاه میکند و میاندیشد، مسلماً اوضاع بسيار متفاوت و پيشرفت سريع خواهد شد؛ زيرا حالْ او آگاهانه ميتواند از تفكر و انديشة خلاق، سامانمند و عميق براي پيشبرد فكر در همة زمينههاي فردي، در شركتها و بنگاههاي اقتصادي و در كشور استفاده كند.
در مورد بخش نخست كتاب (ساختار فکر و توسعه) بايد گفت كه به لحاظ عملي اين بخش بسيار مهم است؛ زيرا در گذشته پارادايم اصلي در برابر شركتها و نيز در توسعه كشور دسترسي و تهية اطلاعات و دانش صريح بود. شركتها در اين مرحله، كه اغلب با تأخير چند ده سال در مقايسه با كشورهاي صنعتي و توسعهيافته همراه بود، به برخي از ضوابط و معيارهاي فني و حرفهاي و به كتابها و مقالات علمي و فني دسترسي پيدا ميكردند. تازه پس از اين مرحله با مشكل بعدي، كه تبديل آن اطلاعات به دانش واقعي و همهجانبه است، روبهرو ميشدند.
اين فرایند در گذشته در كشور ما بسيار كند صورت میگرفت. اما امروزه، با گسترش شبكة جهاني اطلاعات، وضع به كلي دگرگون شده است. امروزه پارادايم اصلي، نه دسترسي به اطلاعات و دانش صريح كه، از همان ابتدا تبديل آنها به دانش عملي و كاربردي صريح و غیر صریح است. به عبارت ديگر، امروز شركتها بايد به اين پرسش بسيار مهم كه در برابرشان قرار دارد بهدرستي پاسخ دهند كه: با اين كوه اطلاعات و دانش صريح كه بهراحتي در دسترس هر فرد كنجكاو و مشتاق قرار دارد چه میخواهند بكنند؟ چگونه ميخواهند از اين حجم اطلاعات و دانش براي تبديل شركت خود به شركتی پيشرو و سرآمد استفاده كنند؟ اين تحول در تاريخ تمدن بشر مانند تحولي است که به هنگام ابداع خط، كاغذ و يا اختراع ماشين چاپ صورت گرفت؛ بدين معني که، پس از هر يك از ابداعات و اختراعات فوق، تمدن بشری و مديريت فكر در آن دچار تحولي بزرگ شد. ما اكنون در درون يكي از همين تحولات عظيم قرار گرفتهايم، ولي آن قدر با مسائل روزمره دست به گريبان هستيم كه، چنانچه ما را به حال خود رها كنند، معلوم نيست چه زمانی به فكر چاره خواهيم افتاد. اگر همين روال ادامه يابد، ديري نخواهد گذشت كه كشورهاي درجة چهارم و پنجم جهان نيز از ما پيشي گيرند.
در سالهاي اوليه دهة 1380 خورشيدي، پس از بررسي سامانههاي مديريت به كار گرفتهشده در شركتها در ايران، نويسنده به اين نتيجه رسيد كه شايد چيزي كه در شركتهاي ايراني مهمترين مشكل و كمبود قلمداد میشود بیتوجهي به موضوع فكر و فكر كردن باشد. بدين معني كه، در مديريت شركتهاي ايراني، مديران در مورد مديريت فكر نميكنند. در شركتهاي ايراني گواهينامههاي مديريت كيفيت و غيره را ميگيريم و اين گواهينامهها را (مطابق استاندارد مربوط به آنها) به اجرا ميگذاريم؛ بدين معني كه براي مديريت كيفيت در شركت ساختاري درست ميكنيم و سپس اقدامات صورتگرفته را كنترل و پايش ميكنيم و... . ولي زمانی که به این مساله به صورتی عمیق فکر می کنیم این پرسش پیش می آیدکه چرا چنين سامانة مديريتي را براي يك گام بالاتر و در مورد خود موضوع «فكر و تفكر» به كار نميگيريم؟ ايدة مديريت فكر بهتدریج از اينجا شكل گرفت و قوام يافت (گفتنی است تا آنجا که نویسنده اطلاع دارد در غرب از اين واژه براي مديريت شركتها يا كشور استفاده نميشود، بلكه بيشتر از آن براي آموزش بيماراني كه به افسردگي و يا برخي ديگر از اختلالهاي رواني مبتلا هستند و اينكه چگونه فكر خود را براي مقابله با آن بيماري مدیریت کنند استفاده ميشود).
سپس اين ايده، در بررسيهاي بيشتر، به نياز به ساختاری براي فكر كردن در شركتها تكامل يافت. در گام بعد و پس از تجزيه و تحليلهايي براي نويسنده مشخص شد كه در اصل انسان قرار نيست که همواره از فكر خود استفاده كند. تفكر و انديشه به صورت بالقوه در انسان موجود است، ولي انسانها تنها در مواقع ضرور از آن استفاده ميكنند. در اينجا بود كه نويسنده به فكر آن افتاد كه شايد بتوان تاريخ تمدن جوامع انساني را از همين منظر نگاه كرد؛ بدين معني كه در تمدنهاي مختلف از فكر و انديشة آدمي به چه ميزان استفاده میشده است؟ بهویژه اين موضوع که ساختار فكر در آن تمدنها چگونه بوده است؟ (چگونه به فرزندان خود آموزش ميدادهاند؟ چگونه به توليد علم و فنشناسی ميپرداختند؟ چگونه تحقيقات و دستاوردها و سرانجامْ دانش جمعآوري شده را تدوين و حفظ ميكردند؟ و... ).
بسياري از يادداشتهاي اين مجموعه (بخش پیوست) مربوط به همين موضوع است و در آن به عناصر تمدن بشر و تحول آن عناصر از منظر مديريت فكر توجه ميشود. بعدها با كارهاي دانشمنداني مانند دبونو آشنا شدم؛ پس از آن به گنجينهاي وسيع از كارهاي متفکرانی كه در زمينة تفكر انتقادي در آمريكا كار ميكنند برخوردم و از تجارب آنها استفاده کردم. از اين منابع، بهویژه آنجا كه به مسئلة خلاقيت و استاندارد ها و معیار های تفكر انتقادي (سامانمند، عميق، خلاق و خودنگر) ميپردازند، استفاده كردهام.
بسياري قبول دارند كه پيشرفت جوامع بشري وابسته به ساختارهاي اقتصادي- اجتماعي آن جوامع است. نيروي محرك آن هم كوششي است كه بشر همواره براي تحول در توليد و افزايش آن به کار بسته و میبندد. ولي تحول در توليد و يا رشد فنشناسی چگونه صورت ميگيرد؟ پاسخ اين پرسش «فكر» است. بدين معني كه بشر با فكر خود ابزار توليد و فنشناسی را متحول ساخته است و ميسازد. ولی فكر در جوامع به صورت مجرد عمل نميكند، زيرا اگر قبول كنيم كه ميزان هوش انسانها، دستكم در چند هزار سال پيش، تغييري چندان نكرده است، پس چرا نياكان ما در چند هزار سال قبل از فكر خود براي توليد ابزارهاي توليد بهتر استفاده نكردهاند و يا اين قدر كم استفاده كردهاند. براي مثال، آيا فكر ساخت ركاب براي اسب فكري مشكل است؟ اگر اين طور نيست، پس چرا هزاران سال بشر از اسب استفاده كرده، بدون آن كه براي سواركاري از ركاب استفاده كند؛ و يا چرا انسانهاي يك قبيله آفريقايي يا بومياني كه در حاشيه شاخه های رودخانه آمازون زندگي ميكنند› به مدت هزاران سال هنوز از ابزار و آلات بسيار ابتدايي در زندگي خود بهره ميگيرند؟ نتيجهاي كه از بررسی این گونه جوامع ميگيريم آن است كه فكر به خودي خود نميتواند به ثمر نشيند. ولي چه چيز فكر را به تحول وامیدارد؟ به باور نويسندة اين يادداشتها، در هر برهه از تاريخ گروهی از مردم ، قوم يا یک ملت ،مديريت فكر است كه چگونگي عملكرد فكر در ميان آن مردم را مشخص میکند. ولی مديريت فكر که بر ساختار اقتصادي- اجتماعی جامعه شکل میگیرد خود به معناي ساختار فكر، ابزار فكر و گسترش و آموزش آن، چگونگي و روش تفكر و انديشه و غيره است، كه در هر دوره از زندگي یک قوم يا ملت تعيين ميكند كه آن مردم تا چه حد توانايي فكر كردن و از فكر خود استفاده كردن را دارند. بدين ترتيب مشخص ميشود كه، در هر برهه از تاريخ یک ملت، آنان با چه شتابي ميتوانند مسير توسعه و تحول را بپيمايند.
فهرست مطالب
بخش 1 مديريت و ساختار فكر 1
تاريخچه تفكر انتقادي 2
چرا جوامع بشري در گذشته دير تحول مييافتند 13
تاريخچهي تحول فكر در جوامع انساني 18
ساختار فكر 25
تفكر خودانديش 34
مديريت فكر در شركتها و بنگاههاي اقتصادي 54
مشخصات دوران كنوني 74
مديريت دانش 81
توسعه 98
مديريت فكر در سطح جهان 107
بخش 2 چگونگي تفكر 117
چگونگي تفكر 118
چرا انسانها از فكر خود كم استفاده ميكنند 122
هوش، درايت، ادراك 131
استانداردها و معيارهاي تفكر انتقادي 154
گوش دادن، خواندن، گفتار و نوشتار 165
خصوصيات تفكر انتقادي 174
آموزش تفكر انتقادي 184
مفاهيم و زبان 191
پيش فرض و استنتاج 205
سازوكار مغز و هوش 224
ساز و كار ذهن 245
نقش احساسها 270
كار گروهي 279
هنر و خلاقيت 296
هدف و تصميم گيري 356
مديريت فكر و زندگي شخصي 369
پيوست تاريخچهاي مختصر از عوامل مؤثر در تحول جوامع 385
1.3 پيشينة آموزش و پرورش 410
3.2 فنشناسی 439
3.3 انقلاب صنعتي سوم 493
مراجع 611