درمانگران همیشه سعی کرده اند به چاره جویی برای مشکلات پیچیده و چند وجهی فرآیند درمان بپردازند به عنوان مثال این حرف را زیاد میشنویم که شناخت درمانگران کاری به هیجانهای بیماران ندارند، زیرا آنها در صدد تغییر افکار مفروضه ها و طرح وارهها هستند. اما در فصل های این کتاب متوجه میشویم که شناخت درمانگران نه تنها به هیجانهای بیماران توجه میکنند، بلکه نگرشی کاملاً کارآمد در برابر هیجانها اتخاذ میکنند. استفان هالند با بصیرت بالینی خاضی همین به کاوش پیرامون این مشکل پرداخته است و به همین دلیل راهکارهای گره گشایی در اختیار شناخت درمانگران قرار میدهد.
شاید فکر کنید شناخت درمانگران به هیجان های مراجعان کار سختی است ، در شناخت درمانی تنها به کاهش علایم حاد بیماری پرداخته میشود، شناختدرمانی سطحی و مکانیکی است، در شناختدرمانی به ساختار شخصیتی مراجع اهمیت داده نمیشود، همچنین مفهوم مقاومت در شناختدرمانی جایگاهی ندارد و ... آیا به راستی چنین گمانهزنیهایی از اعتبار علمی برخوردار است؟ چنین حدسهایی، پشتوانۀ تجربی و نظری دارند؟ برای پاسخگویی به این سوالها به سراغ آرون بک، رابرت لیهی،جودی بک و آرتور فریمن برویم. این صاحبنظران حوزۀ شناختی با توجه به مبانی نظری و پشتوانۀ تجربی به این سوالها در کتاب حاضر جواب دادهاند.
برای خرید سایر کتابهای روانشناسی به اینجا مراجعه فرمایید.