رمان اتحادیه ابلهان در سال ۱۹۸۰ میلادی و ۱۱ سال بعد از خودکشی نویسنده منتشر شد و توانست جایزه ادبی پولیتزر را در نبود نویسنده اش از آنِ خود کند و تنها کتابی است که بعد از مرگ نویسندهاش جایزهی پولیتزر گرفته است، کندی تول تنها ۳۲ سال زندگی کرد.
این کتاب در مورد پسری به نام ایگنیشس است که با مادر پیرش زندگی می کند و تفاوت زیادی با دنیای بیرون خود دارد و ترجیح می دهد در خانه بماند و مشغول نوشتن افکارش باشد یا فیلم ببیند و یا بخورد و بخوابد. اما طی یک حادثه او و مادرش مجبور به پرداخت هزینه زیادی می شوند. بنابراین ایگنیشس به دستور مادرش باید شغلی پیدا کند و خسارتی را که بار آوردند را پرداخت کند.
ایگنیشس که از دنیای بیرون فراری است ناچار با آن روبه رو می شود و شغل های متعددی را امتحان می کند که هر کدام ماجرایی دارد و او در هر کدام ابلهانه رفتار می کند.
رولینگ استون در مورد کتاب می گوید: اتحادیه ی ابلهان تقریبا همه جا نقد شده و تمام منتقدین هم عاشقش شده اند. استثنائا این بار همه حق دارند.
وقتی این جمله های خوب و قشنگ را در مورد کتاب می خوانید هیجان زده می شوید که با یک کتاب فوق العاده طرف هستید و احتمالا این فکر به ذهن شما خطور می کند که پس چرا کسی در اوایل این کتاب را چاپ نکرد؟ شاید اگر زودتر کتاب را چاپ می کردند و نویسنده خودکشی نمی کرد شاهد کتاب های بیشتری از جان کندی تول بودیم.
هنگامی که شروع به خواندن کتاب اتحادیه ی ابلهان می کنید به کلی جذب آن می شوید. نویسنده در ابتدا به خوبی ایگنیشس را معرفی می کند و صحنه ای زیبا خلق می کند اما این روند ادامه پیدا نمی کند. داستان کتاب رفته رفته خسته کننده می شود و ممکن است خواننده را خسته کند. به نظرم نویسنده صفحات زیادی را برای شکل گیری داستان کتاب اختصاص داده است. به نحوی که داستان دوباره در صفحات حدود ۳۵۰ به بعد دوباره جذاب می شود.
چیزی که جالبه آخر داستان هستش که به نظر من اگر نویسنده زنده بود به خوبی می تونست ادامه آن را بنویسد و یک سری فوق العاده از آن خلق کند.
در کل کتاب اتحادیه ی ابلهان کتاب خوبی بود اما میشه حدس زد که افراد به دو شیوه متفاوت با آن برخورد خواهند کرد، یا آن را تا آخر می خوانند و یا به وسط کتاب نرسیده آن را رها می کنند.