داستان کتاب
قهرمان کتاب جوانی ۲۱ ساله به نام لنی است.
یک آمریکایی جذاب و دیوانه اسکی که برای فرار از خدمت در ارتش و اعزام به جنگ ویتنام، به خانه دوستش باگ مورن در ارتفاعات آلپ پناه آورده است. در واقع خانه باگ بدل به مأمنی شده برای جوانانی سرکش با ملیت های مختلف که از واقعیت های آزاردهنده روزگار خود گریزانند و زندگی و اسکی در برف های آلپ را تنها مایه تسلای خود می بینند.
جالب است که سر زدن های گهگاه بعضی از آن ها به شهر نیز معمولا به کارهای خلاف اخلاق ختم می شود! در واقع آن ها به یک ایدئواوِژی مشترک رسیده اند: در زیر ارتفاعات دست زدن به هر کاری مجاز است، چون چاره ای جز همرنگی با اجتماع وجود ندارد. اما در ارتفاعات هر آن چه که یادآور پلشتی های دنیای امروز است، باید کنار گذاشته شود.
اما برای لنی یک ایدئولوژی خاص هم وجود دارد که خودش آن را آزادی از قید تعلق می نامد. او از هرگونه وابستگی بی زار است. ازدواج و تشکیل خانواده برایش مانند کابوسی است که تصور آن هم هولناک است. حتی می توان گفت که وابستگی به موطنش، آمریکا، را نیز کم و بیش قطع کرده است.
تنها چیزی که او را گهگاه به یاد آمریکا می اندازد، عکسی است از گاری کوپر که در سال های نوجوانی از طرف خود گاری کوپر و با امضای او دریافت است. گاری کوپر برای لنی، نماد آمریکا در دورانی است که دیگر نشانی از آن باقی نمانده است. این عکس همانند ریسمان ظریفی است که لنی را به گذشته شاید دلنشینش در آمریکا پیوند می دهد.