داستان کتاب
داستان کتاب توسط سیاوش نقل می شود. سیاوش از همسر اول خود جدا شده و با همسر دوم خود زندگی می کند، وی از همسر اول خود دختری به نام آرام دارد که نتوانسته سرپرستی او را به عهده بگیرد و همسر دومش نیزباردار است.
کتاب شامل دو فصل است: فصل اول مشکلات زندگی سیاوش را روایت می کند و در فصل دوم سیاوش بر اثر این مشکلات خانه را ترک می کند...
قسمتی از کتاب
" این جوری کارمون سخت می شه. نمی شه پیش رفت."
همین! "نمیشه پیش رفت." هیچ حرف مزخرفی در این دنیا نیست که روان شناس ها، دست کم یک بار، آن را مطرح نکرده باشند. آن ها تنها کسانی هستند که به دلیل عدم درک صحیح روح و روان آدمیزاد توبیخ نمی شوند. مزد و مواجبی که دریافت می کنند بابت این است که از نیمه ی وحشت آور انسان خبر دارند و در عوض، نیمه ی شورانگیز درون را برای مریض ها توضیح می دهند. آن ها به تو یاد می دهند که حماقت خودساخته را جایگزین عادات ناهنجارت کنی، هر جا هم که به بن بست می رسند، می گویند: نمی شود پیش رفت.