پيشسخن
مديريت دانش در سازمانهاي مختلف، از سازمانهاي دولتي گرفته تا صنعتي، متضمن سود خالص و تفاوتهاي اساسي در سازمان است. مسئله مهم اين است که اين کار چه مديريت دانش ناميده شود و چه مديريت محتوايي يا سرمايه فکري، در هر حال مديريت دانش است و موجب تفاوت ميشود. مديريت دانش افراد را قادر ميسازد تا در موقعيتهاي ناشناخته و پيشبيني نشده، اقدام آگاهانه انجام دهند. در اقتصاد جديد اگرچه شرکتها در پذيرش فناوريهاي جديد محتاط هستند، اما درک ميکنند که درحال حاضر ارتقاي داراييهاي فکري از پيش ذخيره شده در سازمان، داراي کمترين هزينه براي افزايش قدرت رقابتي آنهاست. در يک اقتصاد مبتني بر دانش، مديريت دانش عنصر اساسي براي يک راهبرد کسب وکار است، که اجازه ميدهد سرعت سازمان براي رويارويي با چالشها و فرصتهاي جديد بازار افزايش يابد. امروزه با تغييرات نگرش مديران در سازمانها نسل جديدي از مديران سازماني به وجود آمدهاند که به خاطر تواناييشان در زمينه ارتقاي دانش براي ايجاد پيشرفتهاي بينظير در توانايي سازمانشان براي نوآوري، رقابت و ارتباط با مشتريهايشان ارزشمند هستند. کارايي و سود احتمالي مديريت دانش در دانستن نيست، بلکه به توانايي به كار بستن خلاقانه و فعال آگاهيهاست، شرکتها فقط براي آنچه ميدانند موفق يا ارزشمند نميشوند، بلکه رمز موفقيت آنها به كار بستن خلاقانه و فعال چيزي است که ميدانند. مديريت دانش يک عامل مهم موفقيت در کسب وکارکنوني است، هرچند خلاقيت و نوآوري ثمره نهايي آن است اما نبايد از زيرساختهاي مديريت دانش غافل شد. مديريت دانش ابزاري را ارائه ميدهد تا سرمايه فکري دائماً جمعآوري و ساماندهي شود. ارتقاي اين دانش توسط گروهها و جوامع درحال کار، تسهيل ميگردد. مديريت دانش اقدامات و فناوريهايي را ارتقا ميدهد که خلق و مبادله کارآمد دانش در سطح سازماني را تسهيل ميکنند. چنانچه اين تعريف را گسترش دهيم به گونهاي که شرکا، عرضهکنندگان و مشتريان را در بر گيرد، عملاً مديريت دانش را به فضاي تجارت همکارانه گسترش دادهايم. امروزه با در نظر گرفتن افزايش بيسابقه دانش قابل دسترس در بيرون و درون سازمان، هر راهبرد تجاري که اصول مديريت دانش را ناديده بگيرد فرمولي براي شکست قطعي است. همانگونه که پيتر دراک در کتاب "مديريت در زمان تغيير بزرگ" آورده است."دانش به منبع اقتصادي اصلي و غالب و شايد هم تنها منبع و برتري رقابتي تبديل شده است." (کارل، فراپائولو