بخشی از کتاب :
پیرمرد تنهایی در پانسون خانم ووکر اقامت داشت که همه او را باباگوریو می شناختند. این پیرمرد همه زندگی اش را برای دو دخترش گذاشته است، دخترانی که حالا هر کدام برای خود یک زندگی مستقلی دارند اما وقتی نیاز دارند، یاد پدرشان می فتند. در پانسیون خانم ووکر، افرادی زندگی می کنند که هر کدام برای خود داستان و رازها و غم هایی دارند ، کسانی که روزی وضع مالی خوبی داشته اند مانند بابا گوریو و کسانی که در جست و جوی شهرت و ثروت و راهیابی به مجامع اشرافی پاریس در آنجا ساکن اند مانند اوژن!
باباگوریو به خاطر بخشیدن ثروتش به دخترانش ، دلفین و آناستازی، به خاک سیاه فقر نشسته بود . او جاه طلبی های اوژن همراه می شود و رابطه ای بین اوژن و دختر باباگوریو شکل می گیرد. بابا گوریو همه توان خود را برای خوشبختی دخترانش می گذارد اما این دو دختر هیچ بویی از عاطفه نبرده اند و ....