خلاصه کوتاهی از کتاب :
میخائیل بولگاکوف، نویسنده ی بزرگ روس که پزشک نیز بود، در این کتاب به روایت نخستین تجربیات پزشکی خود می پردازد، هنگامی که بلافاصله پس از پایان تحصیلاتش به قصبه ای دورافتاده منتقل شد و ناچار بود در آن جا به تنهایی با بیماری های روستاییان دست و پنجه نرم کند. علاوه بر یادداشت های یک پزشک جوان، داستان مورفین نیز در این کتاب گنجانده شده است که بولگاکوف در آن چگونگی اعتیاد یک پزشک به این ماده مخدر را به شکل بدیع و تکان دهنده ای به تصویر می کشد.
بریده از متن کتاب :
خواب شیرینی پس از یک شب سخت مرا فرا گرفت و در آن انگار خودم را می دیدم ... چیزی در دست داشتم که هم شبیه شمشمیر بود و هم شبیه به گوشی پزشکی... پیش میروم ... مبارزه می کنم ... در نقاط دور افتاده. ولی تنها نیستم . سپاهی نیز همراه من است ... همه با روپوش سفید، و همه به پیش، به پیش ...