بخشی از کتاب :
The Girl on the Train؛ Paula Hawkins Translated by Ali Ghane
قطار رد شد. صدایی از پشت سرم شنیدم و آنارا دیدم که از اتاق بیرون می آید. به سرعت به طرف ما دوید، وقتی کنار او رسید زانو زد و دست هایش را روی گلوی تام گذاشت. تام هنوز نگاهی حاکی از هراس و درد را در چهره اش داشت. خواستم به او بگویم، نه فایده ای ندارد حالا دیگر نمی توانی به او کمک کنی، اما بعد فهمیدم که سعی نداشت جلوی خونریزی را بگیرد. می خواست مطمئن بشود. فنر در بطری باز کن را پیچاند و بیشتر و بیشتر در گلویش فرو برد و در تمام مدت آرام آرام با او صحبت می کرد. نمی توانستم بشنوم که چه می گفت...