سخن مترجم
برون شوای غم از سینه که لطف یار می آید
تو هم ای دل ز من گم شو که آن دلدار می آید
(مولانا غزلیات شمس)
گفته اند ادبیات آینه تمام نما یا به بیان ،دیگر میزان الحراره جامعه است و به نظر نگارنده، این نقش را تا بوده و هست و خواهد ،بود به طور کلی هنر به عهده گرفته است ،البته در این عرصه به عنوان شاخه ای از هنر بیشتر و صریح تر و باز بیشتر و آشکارتر از آن ،شعر و باز بیشترین نقش را بنا به علل و عوامل مختلفی که در اینجا اقتضای بیان آنها ،نیست شعر فارسی از قدیمترین زمانها و دوره ها تا به حال در اختیار خود داشته است.
چنان که عیان است، ویژگی برجسته جهان و عصر حاضر چهرهٔ کاملاً خشن و ضد انسانی آن است. اما همزمان و در کنار آن ویژگی مهم دیگرش دقیقاً برخلاف آن، رحم، شفقت، دوستی، مهربانی و عشق ورزی به معنای حقیقی و انسانی آن است که باز عمدتاً چنان که ملاحظه میگردد- در همان جهان غرب ریشه دارد و در حال هر چه بیشتر بالیدن است و مدتهاست که مبارزه علیه آن ویژگی ظالمانه را به زبان و محتوای خاص خود آغاز کرده ،است که به زیباترین ساده ترین و عاشقانه ترین صورت ،ممکن خود را نمایان ساخته است.
میدانیم که اصولاً سیاهی و سپیدی نور و ظلمت مهر و کین در هماره تاریخ، همچون دو خط و جریان ،موازی پا به پای یکدیگر در حرکت ،بوده هستند و خواهند بود به بیان دیگر وجود یکی وجود دیگری است و اساساً بنیاد هستی در تمام وجوه و ابعاد آن، بر اصل نیکی، روشنایی و مهر قرار دارد و بدون شک مشخصه بارز شعر جدید ،معاصر همانگونه که ملاحظه میشود، بنابر اقتضای خاص زمان و عصر کنونی عبارت اند از سادگی و در همان حال زیبایی استثنایی عاشقانه مهرورزانه به معنای حقیقی بشری و انسان دوستانه آن این عشق انسانی تا بوده و هست و خواهد بود در روابط عادی و طبیعی میان انسانها پدر و ،مادر ،فرزندان ،همسران همکاران و .... حتی در کل هستی ،خاکی حتی در جهان ورای انسانی حیوان ،گیاه خاک، سنگ و ... نمود آشکار دارد و قوام و دوام هستی به طور کلی متکی بر آن است، بدون هیچ شبهه ای. و حرف آخر اینکه این خصوصیات بر تمامی واژه ها عبارتها و جمله های شاعرانه ی مجموعه در دست خواننده ارجمند پرتوافکن است که اصل و ترجمه فارسی آن را در اختیار دارد. در نهایت امیدوارم توانسته باشم از عهده ترجمه روان و درست آن به زبان فارسی بر آمده باشم.
با سپاس، غ. ر. برهمند (۱۴۰۲/۱۲/۵)