buildings and projects» نوشته کامران دیبا؛ معمار برجسته و خوشنام ایرانی است که در سال 1981 توسط انتشارات Hatje منتشر شد. به تازگی ترجمهای از این اثر توسط «ونداد جلیلی» با عنوان «ساختمانها و پروژهها»، از سوی موسسه علم معمار منتشر شده است. این اولین کتابی است که فارسیزبانان را با اندیشهها و تجربیات کامران دیبا، معمار 75 ساله ایرانی آشنا میکند.
کامران دیبا متولد 1315 از اولین معماران مدرن و خوش فکر ایرانی است. وی تحصیلات معماری خود را در دانشگاه هوارد (Howard University) در شهر واشنگتن دی سیِ امریکا گذرانده است. او در دوازده سالِِ پُرکار خود آثار معماری ماندگاری را در شهرهای تهران، اصفهان و اهواز به جا گذاشت که از جمله آنها ميتوان «موزه هنرهای معاصر»، «فرهنگسرای نیاوران»، «پارک شفق (باغ یوسف آباد)» و برخی بناهای «دانشگاه صنعتی جندیشاپور» در اهواز را نام برد.
این کتاب شامل معرفی 30 پروژه معمار اجراشده، در دست اجرا و یا پروژههای در مرحله طرح رهاشدهای است که شرکت کامران دیبا بین سالهای 1345 تا 1357 در ایران کار کرده است. معرفیها با یادداشتی کوتاه از کامران دیبا درباره هر پروژه آغاز شده و با ارائه تصاویری از ساختمانهای تکمیل شده، نقشهها و پلانهای معماری آنها همراه میشوند.
از پروژههای در دست احداث یا اجرانشدهای که برای خواننده جالب توجه خواهند بود، میتوان به «بازار فرحزاد تهران»، «هتل کانتینانتال اصفهان»، «دانشکده علوم انسانی اصفهان» و «باغ آپارتمانهای الهیه – تهران» اشاره کرد.
محمد باقر محمودزاده ناشر این کتاب، در ابتدای کتاب می آورد: «شاید آنقدر که در زندگی روزمره با آثار کامران دیبا روبهرو میشویم به آثار دیگر معماران ایرانی برنمیخوریم. از موزه هنرهای معاصر گرفته تا باغ یوسف آباد و باغ نیاوران، آثار کامران دیبا حضور پُررنگی دارد. اما کمتر معماری این همه آثار آشنا دارد و بسیاری نام او را در کنار آثارش در ذهن ندارند.
هم پهلو نشدن نام اثر و معمار اگرچه برای کاربران و عامران به درستی هیچ ارزشی ندارد اما برای معماران و دانشجویان مقاطع مختلف معماری قطعا دانستن نام اثر و معمار که هیچ، شناخت دقیق خصوصیات سبک، دوره ساخت، عملکرد، مصالح مصرفی و نوع کاربری ابتدایی و نهایی و عوامل دیگر، اینبار هم به درستی اهمیت دارد.»
کامران دیبا، نویسنده کتاب در مقدمهای نسبتا کوتاه اشاراتی دقیق و روشن به اصلیترین عناصر و ایدههای کارهای خود دارد. در بخشی از این مقدمه میخوانیم: «تلاش من این بوده که این کتاب چیزی فراتر از نمایش چند ساختمان باشد. میخواستم از این فرصت استفاده کنم و بعضی از تفکرات و تحولات شخصیام را در طول سالیانی نشان دهم که ایران را دگرگون و به کشوری بسیار بلندپرواز و مدرن تبدیل کرد. از تمام مرزها گذراند و بعد زمینه را برای زوالی غریب و ویرانگر مهیا کرد.
در آثار ابتداییام برنامه فیزیکی را به واحدهایی کوچک تجزیه میکردم تا بتوانم به شکلی دوباره آنها را سرهم کنم که تکتک فعالیتها اهمیت فیزیکی و دینامیکی داشته باشد. میبایست با استفاده از تعیین محل استقرار، برای نیرو بخشی به محیط، برهمکنشهای انسانی شبیهسازی و تقویت شود.»
وی درباره همین نیروبخشی معماری به کارکردها و رفتارهای شادمانه انسانی ادامه میدهد: «وقتی کسی به من گفت ساختمانهای تو گرم و شاد هستند، از این که کارم به موفقیت رسیده است به شکلی مطبوع غافلگیر شدم. خیلی زود فهمیدم که با نیروبخشی به محیط و بنابراین تقویت میزان برهم کنش با تسلط بر موقعیت و حرکت، می توان به معماری اگرنه «شاد» دست کم «اجتماعی» رسید. معمولا سعی میکنم با ساخت یک ساختمان رخدادی اجتماعی را سازماندهی کنم. اعتقادم به این است که حالت برهمکنش انسانی که الگوهای فعالیت خاصی را درون فضای معماری خلق میکند، بالاترین اهمیت را دارد. این موضوع از حقیقت فیزیکیِ محل جداشدنی نیست.»
دیبا با اشارهای هوشمندانه به جایگاه موثر معماری ساختمان در جهت دادن به رفتارها و فعالیتهای انسانی مینویسد: «معمار هرچه بیشتر از الگوهای فعالیت و برهمکنش آگاه باشد کارش به یک کارگردان نمایش که میخواهد صحنه را برای موقعیتهای انسانی آماده و سازماندهی کند، شبیه تر میشود. این یعنی توجه به چگونگی ورود انسانها به سالن، محل نشستنشان، راستای نگاهشان، درکشان از محیط و نقشی که در آن دارند و سرانجام بررسی امکان برهمکنشهایشان با دیگران. تنها تفاوت معماران این است که گفتههای انسانها را به آنها دیکته نمیکنند.»
همچنین این نویسنده ضمن توصیف فضای غالب معماری و معماران در سالهای دهه 40، اشارهای به تاثیر تفاوتهای فرهنگی- اجتماعی مردم شرق و غرب در طراحی خانهها و بناهایشان دارد.
دیبا میآورد: «هنگام شروع کار در ایران متوجه شدم محیط و جَو موجود کاملا با آموختهها و انتظارات من در تضاد است. معماریِ با کیفیت صرفا ادا و اصولی برای ساخت خانههای خصوصی یا ویلاها دانسته میشد. به بیان دیگر هیچ کس به معماری سازمانی و عمومی توجه نداشت. معماران این طرحها را تنها اقداماتی تجاری میدانستند و انرژی هنریشان را برای مشتریان ثروتمند و طبقات بالا حفظ میکردند. من تمام این گونه سفارشها را، یعنی خانههای خصوصی را، بنا به اصول خود رد کردم، به استثنای خانه و استودیویی که برای پرویز تناولی طراحی کردم…»
زبان کتاب به حد کافی روشن و روان هست که مطالعه آن را برای خوانندگان غیر متخصص هم ممکن سازد و فرصت خوبی است برای کسب دانش و بینش هنری آثاری که بسیار میبینیمشان و از مقابلشان میگذریم.