نخستین درسی که به محض ورود به دانشکده ی طراحی شهری، در نخستین جلسه ها آموختیم آن بود که "شهر سیستمی است بسیار پیچیده، با بی شمار اجزایی که با یکدیگر رابطه ی دوسویه دارند." گو این که این سوگندی بود پیش شرط ورود به رشته ی طراحی شهری در سده ی بیست و یکم. شاید به همین خاطر بود که وقتی با مقاله ی معروف کریستوفر الکساندر با عنوان شهر درخت نیست(1965) آشنا شدیم، چنان جدی نگرفتیم و چنان بدیهی اش دانستیم که گویا در واقعیت هیچ گاه نمی توان شهر را چون درخت دید و طراحی کرد، چرا که متغیر های شهر چنان بی شمارند که نمی توان آن ها را در دیاگرام هایی درختی به این سادگی خلاصه کرد.