از طرف ناشر
داستان عاشق سرگذشت خانواده ای است فرانسوی که شکمشان را از سفرۀ استعمار در ویتنام سیر می کنند. ماجرای کتاب، زندگی دختری است فرزند همین خانواده، با دو برادر که یکی غمخوار شوربختیِ دختر است و دیگری پسری است بد سرشت و کج رفتار و دردانۀ مادری که خود قربانی همان ستمی است که کشور متبوعش به هندوچین روا داشته. راوی داستان، زنی است سالخورده که شباب جوانی و دوران نامزدی و نیز شور و سوداهای همان دوره را وصف می کند، چه بیش و کم بر ساخته هایی هم به رویدادهای زیستۀ زندگیش افزوده، با رنگمایه ای عاطفی از آمال بر باد شده، و نیز دلبستگی فرجام نیافته ای که در نهایت حاصلی است از قصۀ دیرین استعمار که تا پایان عمر مثل زخم کهنه ای با راوی می ماند و می شود دستمایه ای برای داستان های دیگری از این نویسنده، با همان مضمون و مایه ای از فراق و ناکامی در سالهای فردای جنگ جهانی دوم در اروپا.
دوراس قریب ده سال بعد از عاشق، کتاب دیگری به چاپ می رساند که آخرین دفتر زندگی نویسنده ای است که واپسین ایام حیاتش را می نویسد، رو به موت. و این بار نیز حرف از همان فراق است و همان گسست و تکه تکه شدنها در عرصۀ اجتماع و سرگشتگیهای به دنبالش و حدیث تلخ وداع، با این عنوان: همین و تمام.
سبک و شیوۀ این دو کتاب (و نیز بحر مکتوب در فصلنامۀ زنده رود، شمارۀ ۱۴، پاییز ۷۵) قرابت محسوسی با هم دارند، خاصه در نحوه زبان و به کار بردن عبارات کوتاه و قطع و وصلهای کلامی و تأکید بر ایجاز و اختصار، به ویژه کتاب همین و تمام که از این بابت در بین آثار به فارسی در آمدۀ دوراس بی گمان موجزترین است. نکتۀ قابل تأمل در آثار دوراس، سوای مضمون، شیوۀ عینی نویسی اوست (عینیّت دادن به کلمه با بهره گیری از حضور عکس در کتاب عاشق و همچنین عکس به مثابۀ شالودۀ روایت و کاستن از وزنۀ کلام در کتاب بحر مکتوب) که بی شک منتج از نگاه تصویری و یا به عبارتی ذهنیّتی است تلفیقی و مرکّب از دو مقولۀ تصویر / کلام که به نحو آشکاری در آثار اواخر دهۀ پنجاه میلادی این نویسنده مشهود است (مشخصاً هیروشیما عشق من). تلفیق سینما مکتوب همراه با دخل و تصرفی که دوراس در مفهوم رایج زمان (عدول از روال تسلسلی عنصر زمان) انجام می دهد گرچه مهر دوراس را بر خود دارد امّا تا حدی نیز حاصل موجی است که همان سالها در عرصۀ هنر و ادبیات فرانسه شکل گرفت: رمان نو در قلمرو داستان نویسی، و موج نو در عرصۀ فیلمسازی. و دوراس در این دو عرصه هم نقش گذار بوده است و هم نقش پذیر.