درست در همین لحظه فریادی شنید. فریادی وحشیانه، نعره ای خشک، حیوانی و معترض در حل گذار، پسر در برابرش بود. با دستانی کشیده و پنجه ای منقبض، کبود، لرزان، چشمان و لبانش کاملا گشوده، اما گلوگاهش سنگین، صدایی عجیب شبیه خرناس بر می آورد...
آن زمان شعله ای درخشان جمجمه را فرا گرفت. آتش به شکاف ها سرایت کرد. از بینی و دهان بالا رفت« همه شعله ور»