شايد اين سوال براي ما مطرح بوده كه چرا برخي از روابط صميمانه به موفقيت ميانجامد و برخي با شكست مواجه ميشوند. نويسنده كتاب در اواخر دهه 80 ميلادي، نظريه سهوجهي عشق را عرضه كرد كه بر مبناي آن، عشق را ميتوان براساس سه مولفه صميمت، شور و شهوت و تعهد مشخص ساخت كه به گونهها و ميزانهاي مختلفي با هم درميآميزد. او آنگاه به اين نتيجه رسيد كه آدميان گرايش دارند بر كساني عاشق شوند كه قصههايشان با هم يكي يا مشابه باشد يا آنكه نقشهاي مكملي را در اين قصهها برعهده بگيرند. برهمين مبنا، او به دستهبندي داستانهاي بسياري كه پيرامون عشق شنيده بود پرداخت كه حاصل آن، صورتبندي ديدگاه عشق به مثابه قصه است.